نقاط ضعف جریان سیاسی و توطئهچینیهای نامناسب |
نقاط قوت صحنههای ترسناک نفسگیر داستان فلسفی و درگیرکننده بازیهای تماشایی بازیگران تصویربرداری و نورپردازی قابل تحسین |
شبکه فاکس پخش سریال جنگیر را کاملا بدون سر و صدا آغاز کرد. نه خبری از تریلرهای بزرگ بود و نه تبلیغات بیلبوردی. سریال به آرامی بر روی شبکه نشست و با این که در قسمت اول سعی کرد شبیه «احضار» معروف باشد، موفق نشد خواسته هواداران را بر طرف کند. این یعنی سکانسهایی که قرار بود ترسناک باشند به یک جامپ اسکیر بی معنی تبدیل شده و آنهایی که قرار بود مو به تن مخاطب سیخ کنند، صرفا جذاب بودند. کمی که سریال به جلو حرکت کرد نویسندگان وارد زندگی شخصی خانوادهای شدند که به احتمال زیاد با مشکل جن زدگی مواجه بودند. پدر خانواده بعد از تصادفش با آسیب مغزی دست و پنجه نرم میکند، دختر بزرگ خانواده معشوقاش را از دست داده و دختر کوچکتر نیز با شیاطین هم بازی شده است.
نکات ریز و درشت سریال با همین ارجاعات به استریو تایپهای داستانهای ترسناک کمکم رو میشوند و جا برای روایت بزرگتری را باز میکنند. این روایت که از دید نویسندگان از تم اصلی سریال مهم تر است، حول محور پدر مارکوس میگذرد. کشیش بزنبهادری که تقریبا همه کاری بلد است. بعضی مواقع میشود مامور ۴۷ دنیای گیم و با اسلحه جاسوس بازی در میاورد و گاهی اوقات هم در کلیسا دعا میخواند. البته اشتباه نکنید؛ هدف این جملات مسخره کردن شخصیت او نیست، بلکه نشان میدهد نویسندگان کارشان را بلدند. پدر روحانی توماس و دوست قدیمیاش به همراه مادر خانواده کادر شخصیتهای سریال را تکمیل میکنند و نویسندگان هم موفق میشوند داستان همه این شخصیتها را کنار هم پیش برده و در نهایت با یک سوپرایز غیر منتظره داستان سریال را ۳۶۰ درجه تغییر بدهند.
همین چرخش ۳۶۰ درجه خودش به دو نیمهی ۱۸۰ درجه تقسیم میشود. قسمت اول این تغییر را کنار میگذاریم و لذت بردن از آن را کاملا به خودتان میسپاریم، اما بخش دوم آن که در ۴ قسمت گذشته با تمرکز بیشتری در حال حرکت است، کمی لنگ میزند. این جریان سیاسی و توطئهچینیهایی که بعد از «خانه پوشالی» در روایتهای سریالی باب شدهاند، به آن شکل بد داخل سریال قرار نگرفتهاند. جریان ترور پاپ و دسیسه چینیهای داخلی نه تنها جذاب نیستند، بلکه از تنش کلی سریال میکاهند. نمایش لابیهای اهل قدرت، صحبتهایشان و حتی همان سکانس معروف صحبت با شیاطین هیچ کدامشان مورد نیاز روایت نیستند. شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما اگر تمامی این بخشها را هم از بار روایی حذف کنید؛ ایرادی بر روایت وارد نیست؛ چرا که در درجهی اول این ماجرای جن گیری است که اهمیت پیدا میکند. با وجود این که بسیاری از اینها نظر شخصی نگارندهی متن است، اما به شخصه ترجیح میدهم فقط نظارهگر ماجراهای داخلی خانواده باشم چون این بخش از داستان به تنهایی برگ برندهی سریال است.
به غیر از موارد داستانی که در مجموع« سلیقهای هستند» سریال با هر قسمت بهبود پیدا میکند. سکانس معروف ارجاع به کاور فیلم سینمایی جنگیر به تنهایی ثابت میکند که تیم نورپردازی این جو سنگین را بر سریال حاکم کردهاند. اکثر محیطها در لایهای از مه و سایه قرار دارند و لحظات جنگیری را به خاطرهانگیزی همان ۴۰ سال پیش میکنند. گریم شخصیتها به ویژه Casey که با نیروهای شیطانی دست و پنجه نرم میکند در کنار جلوههای ویژه سریال قابل قبول هستند و در برخی موارد همان حس چندشآور را به وجود میآورند.
وقتی صحبت از جنگیر به میان میآید، ناخودآگاه تمامی اذهان به سمت فیلم سینمایی آن میرود. برترین فیلم ترسناک تاریخ سینما که هر داستان ترسناکی به آن ارجاع داده میشود بار سنگینی است. از طرفی نویسندگان باید بتوانند همان حس قدیمی را در بین مخاطبان خود به وجود آورده و در عین نوستالژی عملا موفق به ترساندن شوند. از طرفی دیگر سریال باید با استانداردهای روز نیز برابری کند و عملا با فیلمهایی چون « احضار» – به کارگردانی جیمز ون – سنجیده میشود. تعداد شخصیت در درجه اول و داستانهایی که تا به حال به صورت کامل به آنها پرداخته نشده در درجه بعدی تنها چیزی است که میتواند به جنگیر فاکس آسیب برساند. اگرچه برخی از همین شخصیتها هم در حد تیپ باقی میمانند و پتانسیل اصلیشان رو نمیشود. جنگیر در حال باز کردن تمام درهای یک راهروی کوبریکی است بی آن که بداند ارجاعات بدون جمعبندی مناسب میتواند ضربه بزرگی به روایت وارد کند.
در نهایت جنگیر فاکس موفق میشود در لحظاتی ناب مخاطباش را ترسانده و ارجاعات بی نظیری به فیلم سینماییاش بدهد.